مامان وآشپزی
سلام سلام قندعسم که الان مثه فرشته ها خوابیدی... امشب دوتا چیز جدید درست کردم... حلوای هویج : برای شام هم کراکت مرغ : ایشالا بزرگ بشی برات درست میکنم عزیزم.... راستی امشب حسابی بازیگوش شده بودی... هی میخواستی باهات بازی کنم منم حسابی درگیر اشپزی بودم.... یه کلمه جدید میگفتی : گیخخخخخخ حالا یعنی چی فقط خودت میدونی و خداا این هفته شیفت عصر هستم... براهمین هنوز نخوابیدم.... گفتم بیام وبلاگتو به روز کنم... وقتی با دستای کوچیکت دستمو میگیری انگار د...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
2:05
بیقراری
سلام عزیز دلم.... دیشب رفته بودیم خونه ی مامان بزرگ من.... نمیدونی چقد بیتابی کردی.... الکی الکی نق میزدی و منم مونده بودم چی کار کنم..... همه میگفتن به خاطر دلتنگی برای باباشه... راستم میگفتن... شما خیلی به بابا حجت وابسته ای.... از روزی که رفته همینجور گریه وبیقراری میکنی... شبا خیلی نق میزنی تا میخوابی... دختر نازومهربون ومعصومم.... توی چشمای پر از اشکت حرفای زیادی داری.... میخوای داد بزنی که چقد دلتنگ بابای مهربونتی اما جز گریه لهجه ی دیگه ای رو بلد نیستی.... فرشته ی کوچیکم... باباهم خیلی دلتنگته وهمش بهت زن...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
15:55
تفکرات دخمل...
اینا چیکار میکننننننننن آیااااااااااا انقد عکس نگیررررررررررررررررررررر کاش میتونستم گازت بگیرمممممممممممم ...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
16:27
گلدونه ی خاله
با اجازه از خاله ، من عکس گلدونشو میزارم اینجا.... این نیلیای گل هستش که الان 11 ماهشه واین عکس مال کوچولوییهاشه.... خدا حفظت کنه عزیزمممممممممممممم الان برا خودش خانومی شده ... دندون داره ومیخواد بلند بشه.... نازی گلم... ...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
16:17
بدو بیا عکس جدیدددددد
شیوه های جدید خوابببببببببب با تفکر ... الانم اینجوری با جوجه کوچولوت خوابیدی عسلممممم خوردنی جدید دخمل : لبخند رضایت از خوردنی جدیددددددددددد ...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
16:05
دخمل ودیگ جدید
با توجه به حرف دکتر وتوصیه داییش ما رفتیم یه دیگ مسی خوشمل برای تهیه سوپ و فرنی وحریره و اینا برای دخمل گرفتیم .......... الهی فدات شم مننننننن ...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
16:03
دلتنگی
سلام قند عسل مامان.... الان بعد از کلی نق و ناله خوابیدی.... میدونم بهونه میگیری توهم دلت تنگ شده.... بابایی 3 روزه رفته سفر.... شب اول تو همش میگفتی بابابابابابابابا وبغض میکردی... باباحجتم دلش تنگ شده عزیزم اما باید میرفت... باباحجت که هست من خیلی خیالم راحته وآرامشم زیاده... خدا ایشالا هرجا هست پشت وپناهش باشه و نگهدارش...دعا کن دخمل گلی که زود کاراشو انجام بده وصحیح وسلامت برگرده پیش ما.... شبا خیلی دیر وبه زور میخوابی... میدونم همش به خاطر دلتنگیه... ...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
15:19
نگاهت...
وقتی میخوابی انقدر دلتنگ نگاهت میشوم که انگار دوریست چشمهایم بسته بوده وبر دیدگانت نگاهی نیانداخته... وقتی میخوابی دلتنگ لبخندهای شیرینت میشوم که ازعمق جانت بیرون می آیند بی کلک بی ریا بی نقش وقتی میخوابی دلتنگ لهجه ی کودکی ات میشوم ، لهجه ای که با تمام لهجه های دنیا فرق میکند متفاوت است وشیرین و بی تملق... چقدر شیرینی چقدر پاکی چقدر مهربانی چقدر معصومی درست مثله فرشته ای که کوله بارش را به زمین آورده است... کوچکم نفسهایت بوی بهشت می دهد.... ودست هایت لبریز است از نقش های گل های بهشتی بخند وبا خنده های شیرینت عشق را به قلب ما ببخش.... بخند وبا معجزه ی نگاهت زندگی...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
2:08
عکسسسس
این لباس مال مامان بوده که الان تو میپوشییییییییی چه مدل خوابیدنه دخمل؟؟؟ الان اینجور خوابیدی تو خواب اذان میگی؟؟؟؟؟؟؟ ...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
21:49